پیدا کردن علاقه واقعی از بین هزاران ایده

پیدا کردن علاقه واقعی از بین هزاران ایده | ماجرای چاله‌های نصفه حفر شده

خیلی از ما همزمان به چندین زمینه حرفه‌ای، تفریحی یا تحصیلی علاقه‌مندیم و برای هر کدوم چندین ایده جذاب داریم. با این وجود وقتی دیگرون بهمون می‌گن که برای موفقیت «روی یک کار تمرکز کن» یا «از این شاخه به اون شاخه نپر!» دلمون می‌خواد سرشون داد بزنیم.

اگه تو هم با چیزهایی که گفتم ارتباط برقرار کردی و فکر کردی که دارم درباره خودت حرف می‌زنم، بقیه این مطلب رو از دست نده، می‌خوام تو این مطلب یک داستان برات تعریف کنم که به خودم کمک کرد که درباره علاقه‌مندی‌هام تصمیم بگیرم و اولویت‌بندی کنم.

تصور کن تو یه زمین کشاورزی هستی که روی زمین ۳ تا علامت تو جاهای مختلف هست. کشاورز بهت یه بیل می‌ده و می‌گه زیر هر کدوم از این علامت‌ها یه گنج هست ولی تو فقط ۲ ساعت وقت داری تا اونقدری که می‌تونی بهشون برسی. فرض کن هر کدوم از این گنج‌ها یکی از هدف‌های تو هستن.

به عنوان فردی که علاقه‌مندی‌های زیادی داره، شروع به کندن نقطه اول می‌کنی و بعد از ۲۰ دقیقه کار کردن و نرسیدن به نتیجه، سریع سراغ نقطه دوم بری و باز هم ۲۰ دقیقه مشغول کندن چاله بشی و باز هم نتیجه (که همون گنج توی زمین هستش) نمی‌بینی. دوباره به سمت نقطه بعدی می‌ری و شروع به کندن می‌شی، ۲۰ دقیقه بعد باز هم خبری از گنج نیست. خسته و عصبی به سراع نقطه اول می‌ری و باز هم یه مدت اونجا وقت صرف کندن چاله می‌کنی، اما دیگه کم کم زمان داره تموم می‌شه و خبری از گنج نیست!

چرا نتونستی به گنج برسی؟ چون هی ۲۰ دقیقه ۲۰ دقیقه وقت اینور اونور صرف کردی. بیا اصلا فرض کنیم کندن چاله و رسیدن به گنج کلا ۴۵ دقیقه کار مداوم نیاز داره. ولی مسئله اینه که این رو نمی‌دونستی و زمانت رو بین انجام همزمان اون چندتا کار صرف کردی. تو دنیای واقعی این ۲ ساعت می‌تونه سال‌ها وقت و انرژی باشه که تو داشتی از این شاخه به اون شاخه یا از این نقطه به اون نقطه حرکت می‌کردی و تو هیچ کدوم هم به موفقیت چندانی نرسیدی. 

حالا فرض کن اگه از اول روی یه نقطه تمرکز می‌کردی و تا وقتی که به گنج برسی فقط همون رو می‌کندی و بعد سراغ بعدی می‌رفتی، می‌تونستی در عرض ۲ ساعت به حداقل ۲ تا گنج برسی (همونطور که گفتیم فرض می‌کنیم هر کدوم ۴۵ دقیقه طول می‌کشه) و یه مقداری هم تو مسیر نقطه سوم پیش رفته باشی. 

حالا همین تمثال رو در نظر بگیر و بیا تو زندگی واقعی بسط بدیمش. فک کن که پروژه‌های مختلفی تو ذهنت داری و یکی رو شروع می‌کنی، بعد از مدتی کار کردن به موفقیت خاصی نمی‌رسی و این پرونده رو رها می‌کنی و می‌ری سراغ ایده بعدی. اونجا هم یه مقدار زور می‌زنی، نتیجه مورد نظرت رو نمی‌بینی و باز می‌پری سر پروژه بعدی! همینجوری از این شاخه به اون شاخه می‌پری و موفقیتی هم کسب نمی‌کنی. در صورتی که اگه تمام تلاش و انرژیت رو صرف پروژه اول کرده بودی، بعد از یه مدت موفق شده بودی و احتمالا از درآمد و زمان آزادی که برات ایجاد می‌شد استفاده می‌کردی تا پروژه بعدی رو اجرایی کنی و بعدش پروژه بعدی… 

حالا تو این شرایط  پیدا کردن علاقه واقعی چه جوری ممکنه؟

با داستان چاله‌های نصفه حفر شده یه دیدگاه کلی نسبت به شرایط پیدا کردیم. باشه حالا که می‌دونیم تمرکز نکردن رو یه کار و از این شاخه به اون شاخه پریدن چه عواقبی در درازمدت داره، چه جوری بدونم باید روی کدوم یکی از هشتصدتا ایده‌ای که دارم تمرکز کنم؟ یه تکنیک بهت می‌گم که با انجامش صد در صد می‌تونی کاری که برات از بقیه مفیدتر و جذاب‌تر هستش رو انتخاب کنی. برای این تکنیک فقط ۲ تا چیز احتیاج داری: قلم و کاغذ!

یه ورق کاغذ بردار و یه لیست از کارهایی که دوست داری انجام بدی بنویس، بعدش این ایده‌ها رو رتبه‌بندی کن. سعی کن قشنگ به هر کدوم از ایده‌ها فکر کنی و به اون نسبت به ایده‌های دیگه امتیاز بدی. 

بعد از اینکه این کار رو کردی، دوباره به این فکر کن که حاضری کدوم یکی از اونها رو یه مدت طولانی انجام بدی. این مدت می‌تونه تا ۲ سال طول بکشه، واسه همین خوب دقت کن که انجام دادن هر کدوم از این ایده‌ها نیازمند انجام چه کارها و چیدن چه سیستم‌هایی هستش. بعدش روراست فکر کن که آیا حاضری این کار رو هر روز انجام بدی. آیا حاضری هر روز تولید محتوا کنی؟ هر روز ورزش کنی؟ هر روز تا ۱۰ ساعت درس بخونی؟ و چیزهای دیگه. 

انجام دادن یه کار یا یه ایده ممکنه به صورت یک کل جذاب و موفقیت‌آمیز به نظر برسه، اما امکان داره تو دنیای واقعی وقتی زمان انجامش برسه، چندان هم نتونه تو رو به خودش جذب و برات ایجاد انگیزه کنه. ایده‌های این چنینی رو باید پایین لیست بذاری و بالای لیست جای کارهایی باشه که انجام اونها برات لذت‌بخش باشه. همینطور موقع انجام این کار، ایده‌هات رو بر اساس زمانی که نیاز دارن تا به سوددهی برسن رتبه‌بندی کن. چقدر طول می‌کشه تا هر کدوم از این ایده‌هات برات ایجاد درآمد کنن؟ درآمدی که هر کدوم می‌تونن ایجاد کنن چقدر هست؟ و سوال‌های دیگه‌ای که می‌تونه بر اساس اولویت‌ها تفاوت کنه. 

در نهایت بعد از تکمیل کردن سه مرحله رتبه‌دهی (بر اساس علاقه، بر اساس انگیزه انجام کار، بر اساس درآمد)، دوباره نگاهی به لیست بینداز. اگه یکی از ایده‌هات تو هر سه تا دسته بالاترین ‍ امتیاز رو گرفتن که فبها و خوشا به حالت! اما اگه انقدر خوش شانس نبودیم و امتیازها خیلی با هم متفاوت بود چیکار کنیم؟

اینجا صحبت از اولیت‌های زندگی به میون میاد! باید بین ایده‌ها و امتیازهای اونها بگردی و ببینی کدومشون بیشتر به وضعیت زندگی و اولویت‌ها می‌خوره. مثلا اگه دوست داشته باشی که غذای خانگی سالم بفروشی، با این که سوددهی سریعی داره، ولی مثلا برای این کار هر روز باید یک ساعت تا یه فروشگاه بزرگ رانندگی کنی و خرید کنی و برگردی. شاید چندان هم ایده جذابی نیست! اما مثلا بلاگر غذای سالم و مشاوره مواد غذایی شدن با اینکه مدتی طول می‌کشه تا درآمدزایی کنه، اما راحتی کار کردن از خونه یا هر جای دیگه رو هم داره که ممکنه مشوق خوبی باشه!

بعد از اینکه این جمع‌بندی رو تو لیستت انجام دادی، دیگه تکلیفت روشنه! دقیقا می‌دونی کدوم یکی از ایده‌هات برات مفید‌تره و می‌تونه انگیزه تو رو برای ادامه مسیر حفظ یا حتی تقویت کنه! 

حالا که می‌دونی باید اول روی کدوم نقطه شروع کنی به کندن چاله، بیل رو بردارد و شروع کن به کندن، انقدر بکن و بکن و بکن تا به گنج برسی! اون موقع می‌تونی تصمیم بگیری که می‌خواهی چیکار کنی!

پس بقیه ایده‌هام چی میشه؟

شاید از فکر اینکه باید از بین همه ایده‌های نابی که داری یکی رو انتخاب کنی و بقیه رو کنار بذاری خیلی خوشت نیاد! اما صبر کن، فکر اینجای کار رو هم کردم! ایده‌های دیگه رو دور ننداز، اونها رو تو یه دفتر یادداشت کن. یه دفترچه یادداشت هر رنگ و اندازه‌ای که دوست داری انتخاب کن و شروع کن ایده‌هات رو توی اون نوشتن. هر موقع ایده‌ جدیدی هم به ذهنت می‌رسه به جای اینکه بیل رو برداری و شروع به کندن یه چاله جدید بکنی، اون رو توی دفتر بنویس!

همه پروسه‌ای که برای هر ایده یا پروژه به ذهنت می‌رسه رو بنویس، مثلا بنویس که چه جوری اون رو انجام می‌دی و چه چیزهای خلاقانه و جدیدی واردش می‌کنی. با نوشتن همه اینها فضای بزرگی از ذهنت رو آزاد می‌کنی که می‌تونه به کارهای مهم پروژه پراولویتت اختصاص داده بشه. 

جای ایده‌هات تو اون دفتر امنه! حالا ممکنه بپرسی چه زمانی باید برم سراغ عملی کردن این ایده‌ها و مگه عمر چقدره و فلان! حالا که می‌دونی باید روی کدوم ایده‌ یا پروژه تمرکز کنی و اون رو شروع می‌کنی، باید هدف تعیین کنی. وقتی که به اون هدف رسیدی، تصمیم می‌گیری که با ایده‌های دیگه باید چیکار کنی. مثلا می تونی هدف فروش بذاری یا هدف زمانی، چیزی که مهمه اینه که با این کار در اصل یه ضرب‌الاجل هم برای خودت تعیین می‌کنی که باعث ایجاد احساس مسئولیت نسبت به انجام کار می‌شه. 

وقتی که به هدفت، به گنج رسیدی، می‌تونی به خودت اجازه بدی که ایده جذاب بعدی رو عملی کنی و دوباره تا یه جایی که به نظرت مناسب هستش برسونیش و دوباره پروژه بعدی رو شروع کنی. 

Leave a Comment

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

رئیس زندگی خودت باش